حسن انوشه سرپرست گروه مولفان دانشنامه ادب فارسی در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره پیشینه نوروز در زادگاهش بابل، گفت: فکر میکنم رنگ و روی نوروز در بابل مثل جاهای دیگر ایران بوده است؛ علاوه بر دیدار با بزرگترها و عیدی دادن و عیدی گرفتن و چیدن سفره هفت سین و دیگر آئینها که در بیشتر جاهای کشورمان مرسوم است، در بابل، بارگذاشتن ماهی سفید و کوکوسبزی یک رسم بوده است. همچنین یک روز قبل از عید، مردم حمام میگرفتند.
وی افزود: به اعتقاد ایرانیها، مردگان در روز عید به خانهشان برمیگردند و این همین رو، آئین خانهتکانی در همه جای ایران به طور مفصلی برگزار میشود و در بابل هم مردم در آستانه عید همه جای خانه را نظافت میکنند. علاوه بر این نوروزخوانی در شهر من آئین مستمری بود که در شب عید سال نو برگزار میشد.
انوشه اضافه کرد: نوروزخوانها قبل از شروع برنامهشان، اسامی اعضای خانواده و به خصوص بچههای آن منطقه را میپرسیدند و بعد هم نام بچهها را در قالب شعرهایی برمیشمردند. این نوروزخوانها را در جای بلندی مینشاندند و بعد از پذیرایی با چایی، پولهایی را به عنوان عیدی و طی مراسمی با احترام به آنها میدادند.
عیدیها از لای قرآن در میآمد نه از جیب
وی درباره اولین عیدی که در نوروز گرفته است، گفت: معمولاً به ما سکه و بعضاً هم اسکناس میدادند که از لای قرآن درمیآمد و در واقع از جیب درنمیآمد. البته در بعضی جاها میدیدم که تخم مرغ پخته هم به کوچکترها میدادند.
این پژوهشگر در حوزه فرهنگ عامه درباره تغییرات به وجود آمده در آئینهای نوروزی از آن مقطع تاکنون هم یادآور شد: نوروز دچار دگردیسیهای زیادی شده است؛ آن زمان ما از گرفتن لباس و رخت نو، خیلی شاد میشدیم و لحظهشماری میکردیم تا عید بیاید و لباس نو یا پارچه برایمان بگیرند تا بدهیم خیاطی، برایمان بدوزد اما این روزها آنقدر لباس نو در مقاطع مختلف سال برای بچهها میگیرند که دیگر گرفتن رخت نو برایشان شادیآور نیست.
انوشه افزود: البته این لباسها معمولاً به تنِ ما گشاد بود و یادم میآید که پدرم همیشه اصرار داشت که خیاط، لباس ما را یک شماره یا دو شماره بزرگتر بدوزد که سال بعد و حتی دو سال بعد هم بشود آن را تن کرد. خلاصه من همیشه دستم در آستیم پنهان بود!
نظر شما